طنز شماره 589
خداوند سرما را به اندازه لباس میدهد
خدا بیامرزد بیبی قمر زن اوستا خالق پینهدوز محلهمان، تکیه کلامش این بود که ننهجون برو زیادیخواه نباش خدا به اندازه سرما لباس میدهد، اینقدر نگو کاش صدهزارتومان داشتم دیگه زندگیم جور جور بود. البته صد تومان شصت، هفتاد سال پیش! بارندگی اخیر مرا یاد آن روزگار و ضربالمثل بیبی قمر انداخت. فهمیدم خداوند رحیم و رحمان، این شهر و مشکلات و کمبودهای یزد را بهتر از مدیران شهری و روستایی ما بندگان خدا میشناسد و همینقدر باران میدهد تا اینکه بالاخره سهمیه یزد را یکجا داد و فهمیدیم که کارش روی حکمت و اندازه زیرساختها است. قبول ندارید سند خارجی میآورم البته راست و دروغش گردن آنکه نشناختمش گفت و رفت. میگویند خانم پروفسور ایتالیایی که برای ارزیابی میزان جهانیتر شدن اولین شهر خشتی جهان به یزد آمده بود در گزارش خود نوشته است: یزد نگو بگو شهر «ونیز» زیرا وسط شهر میتوان قایقرانی کرد. لباسشان هم مثل مردمان «ونیز» قدیم است. توضیح اینکه متوجه نشده بود که مردم پاچهها را تا زانو بالا برده بودند تا خیس نشود همچنین وی از ابتکار ساختن دریاچه کنار خیابانها آورده بود. پلیس راهنمایی رانندگی وقتی کمربند نبسته باشی همه جا جلو رویت حاضراست ولی آیا به آن اندازه علاقه به باز کردن ترافیک دارد؟ لذا به ابتکار راننده یزدی کمربندها را باز کردیم بلافاصله پلیس که در طول سفر بارانی او را ندیده بودیم حاضر شد و...
زباندراز